سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با آبْ خود را از بوی آزارنده پاک کنید و به خودتان برسید که خداوند ـ عزّوجلّ ـ، بنده پلشتی را که هرکس کنارش بنشیند، از [بوی بد] او رنجه شود، دشمن می دارد . [امام علی علیه السلام]

دل نوشته های من !



میشه یکم خواب ؟! چهارشنبه 88/2/16 ساعت 1:25 صبح

دیشب خیلی دیر خوابم برد. یعنی صبح بود. آخرین باری که ساعت رو دیدم 5:05 بود فکر کنم. نمی دونم چند دقیقه بعدش خوابم برد.

اما همین خواب زیاد هم طول نکشید. حدودای ساعت 8 بود که مادرم زنگ زد که من برم یه کاری رو انجام بدم. چون می دونست من ساعت 10 باید داشگاه باشم ، زودتر زنگ زد که من قبلش این کارو انجام بدم. کلی اعصابم خورد شد.
تا اومدم دوباره بخوابم ، دوباره زنگ زد.
دوباره تا اومدم بخوابم این دفعه پدرم زنگ زد !
چیزی نگذشته بود که تلفن مجدادا زنگ خورد. این بار زنداییم بود.

یعنی دیگه می خواستم سرمو بزنم به دیوار !
واقعا از این شانس قشنگی که دارم خندم گرفته بود !
چند ثانیه داشتم می خندیدم ! ! ! ! ! !

آخرش نتونستم درست بخوابم. دراز کشیده بودم همینطوری. دیگه ساعت از 10 گذشته بود که پاشدم که برم سراغ کارایی که باید انجام بدم.
من ساعت 10 قرار بود به چند نفر از بچه های آز سیستم که پنج شنبه ارائه دارن جوملا یاد بدم. ولی دیگه بهشون خبر دادم که من دیرتر میآم.
11 گذشته بود که رسیدم.
جلال هم اومده بود امروز. گفتش که ایمیلمو امروز دیده و جواب داده. ولی دیگه نگفت چرا موبایلش خاموش بود.
بعدا که ایمیلمو چک کردم ، دیدم که گفته بود گوشیش مشکل پیدا کرده و یه شماره دیگه داده بود.
از اونجایی که جلال توو سایت بود ، ما نمی تونستیم بریم توو سایت و کار کنیم.
چون جلال گیر میده که اونا از کسی کمک نگیرن و خودشون برن دنبالش !
مجبور شدیم رفتیم اون یکی سایت.

تا ساعت 2 داشتم حرف می زدم فقط !
یکی هم داشت فیلم می گرفت از مانیتور که بعدا ببینن و تمرین کنن !
اصلا سوالی نمی پرسیدن ، چون احتمالا فکر می کردن فیلمو ببینن متوجه میشن.
البته چیز خاصی که نیست ، جوملا آموزش نمی خواد ، هرکی خودش یکم باهاش ور بره می فهمه چی به کجاست.
منم سر سایت کلاس سیستم عامل تقریبا جوملا رو یاد گرفتم.

بعد از اون یکم توو دانشگاه بودم و تراوین بازی کردم.
آخه من باید سعی کنم هر چند ساعت دهکده هامو چک کنم که ببینم کسی حمله می کنه یا نه.
شرایط دهکده اول من حساسه یکم.
دهکده دوم که تازه اوایلشه. این اولای کار یکم خسته کننده است. چون طول میکشه که سطح منابع بالا بره و بعضی وقتا هم میگه منابع کافیه و نمی ذاره ارتقاء بدیم. ولی خب یکم که بگذره و سطح منابع بیشتر بشه ، چون کارای زیادی میشه کرد ، دیگه این حالت خسته کنندگی رو نداره. هرچی که می گذره و دهکده پیشرفت می کنه ، هیجان و حساسیت بازی بیشتر میشه.
من اتحاد هایی که رتبه های بالا دارن رو دیدم که یکی از شرایط قبول عضویت در اتحاد اینه که آدم روزی حداقل 10 ساعت آنلاین باشه !
حتما یه چیزی هست دیگه.

وقتی اومدم خونه اول تصمیم داشتم که ناهار درست کنم. ولی خواب بر من مستولی گشت !
دیگه یه ساعت خوابیدم و بعدش رفتم خونه مامان بزرگم.
بچه ها خیلی بامزه شدن. بزرگتره که اگه بذاریش رو زمین یا تنهاش بذاری همش گریه می کنه. ولی خوش اخلاقه. باهاش که بازی کنی همش نیشش بازه D:
دومیه هم همش خوابه ! اینا کارشون برعکسه همه. یکی همش خوابه و آرومه و ساکت ، یکی دیگه همش بیداره و گریه می کنه و باید یا بغلش کنی یا باهاش حرف بزنی و بازی کنی تا آروم بشه :)

بعد از جومونگ رفتم سر وقت غذا. توو فاصله ای که کارای غذا درست کردن رو انجام بدم ، نشستم آلبالو خشک خوردم. خیلی خوشمزه بود. دیگه داشتم ضعف می کردم.

بعد از ظهر قبل از اینکه از خونه بیرون برم ، برنج شستم و خورشت رو گذاشتم بیرون که یخش آب بشه.
دیدم خورشت رنگش سبزه. گفتم سه حالت داره. یا خورشت اسفناجه یا قرمه سبزی و یا مرغ ترش !
چون یخ زده بود ، معلوم نبود چیه. بو کشیدم دیدم مرغ ترشه :)
کلی ذوق کردم.

قبل از شام هم هی می رفتم بو می کشیدم و لذت می بردم D:
شام خیلی بهم مزه داد. خیلی خوشمزه بود. دست و پنجه مادرم درد نکنه با این غذاهایی که درست می کنه که واقعا تکه :)

راستی فردا نصاب نمیآد. امروز داشتم از خیابون رد می شدم که زنگ زد !
من کاملا حواسم پرت شده بود ، نفهمیدم چطوری رد شدم. بعد از اینکه صحبت تموم شد ، تازه یادم افتاد چه خطرناک از خیابون رد شدم.
گفت که پنج شنبه میآد. اینطوری واسه منم بهتر شد. ولی این تاخیر ، کار نصابی که پنج شنبه قرار بود بیاد رو هم یکم با مشکل مواجه می کنه.

فردا من کلا دانشگاه نمی رم.
شبکه می خواد امتحان بگیره که ما جمعه کنکور داریم و امتحان نمی دیم فردا D:
باید بشینم معادلات بخونم. امیدوارم که واقعا بخونم و وقتمو پای کامپیوتر تلف نکنم.

فردا قراره پسر عمم بره واسم لپ تاپ بگیره. البته اگه مشکل خاصی پیش نیاد.
اگه لپ تاپ دیگه ای غیر از مک بوک می گرفتم ، مسلما اینقدر ذوق و هیجان نداشتم. چون لپ تاپ چیز جدید و هیجان آوری نداره.
ولی هیجان ناشی از داشتن یه سیستم مک رو نمیشه انکار کرد.
هر کسی که به کامپیوتر علاقمند باشه و تا حدودی از سیستم عامل سر در بیاره و به نوعی احساس گیگی(!) داشته باشه ، دوست داره با مک کار کنه.
مک با همون قدرت یونیکسی لینوکس و واسط کاربری خیلی بهتر ، ساده تر و قشنگ تر هر آدمی رو وسوسه می کنه.

امشب باید سعی کنم زودتر بخوابم.

دیگه چیزی ندارم بگم.

شب خوش.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس